وجود 100 سالن سینما در یک شهر، رقم قابل توجهی است؛ اما زمانی که آن شهر، کلان شهری مانند تهران باشد، قضیه فرق می کند. گله کردن از امکانات موجود، کاری از پیش نمی برد و باید از فرصت های پیش رو، نهایت بهره را برد. طراحی و ساخت پردیس سینمایی ملت که در سال ۱۳۸۵ آغاز شد، یکی از فرصت هایی بود که می توانست امکان مناسبی را برای شهروندان تهرانی ایجاد کند، اما این اتفاق نیفتاد. به نظر می رسد، مهمترین مسئله در این عدم موفقیت، نگاه نادرست و تعریف نامناسب از جایگاه مخاطب(کاربر) در این طرح است؛ چراکه بررسی جایگاه این مهم، باید متناسب با شرایط موجود در نظر گرفته شود، نه مخاطبی که در فرآیند طراحی شکل می گیرد و ذهنی و ساختگی است.
پردیس سینمایی ملت، همان طور که از نامش پیداست، سینمایِ بوستانِ ملت است. سینمایی که در ضلع جنوب غربی این بوستان واقع شده و بناست به عنوان فضایی فرهنگی در پارک ایفای نقش کند. اما در واقع این بنا، به لحاظ کارکردی کاملا مستقل عمل می کند. به علاوه، نمی توان مخاطبان اصلی این بنا را افرادی دانست که از بخش های مختلف شهر و از طریق دو رهگذر ترافیکی مهم شهر، جذب این بنا می شوند، که ظرفیت در نظر گرفته شده برای پارکینگ آن هم گواه این مدعاست. این دو عامل باعث می شود که جایگاه مخاطب با اتمام پروژه هم چنان مجهول بماند. مجموعه ی فرهنگی ای که در هم جواری و ارتباطی بلافصل با ضلع شمالی اتوبان نیایش و در تقاطعی غیر هم سطح با انتهای اتوبان کردستان طراحی شده و چنان حضور این دو گذر ترافیکی در این طرح پررنگ است که نقش حضور انسان، به عنوان مهم ترین عامل ایجاد حس پویایی در یک فضای فرهنگی نادیده گرفته شده است. در نهایت می توان به این نتیجه رسید که پردیس سینمایی ملت با گذشت زمان، بیشتر نقش نمادین(سمبلیک) را برای تهران امروزی بازی می کند تا به عنوان فضایی که در جریان فرهنگی شهر تأثیرگذار باشد.