قاضی طباطبایی، صدوقی، مدنی، دستغیب، اشرفی اصفهانی... این نام¬ ها آشناست، اما شاید این روزها برایمان بیشتر یادآور خیابان ها و بزرگراه ها و مکان هایی از این دست اند. نام هایی که گویی وجه تسمیه اصلیشان از یاد رفته و به اسم مکان بدل شده اند؛ حال آنکه قرار بود آن ها را پیش چشمانمان داشته باشیم تا وجودشان را فراموش نکنیم و راهشان را ادامه دهیم.
شهدا، به ویژه شهدای روحانی و خصوصا شهدای محراب که نماد بارز سه مفهوم بزرگ نماز و علم و شهادتند، از برجسته¬ترین قهرمانان دینی و ملی ما به شمار می¬روند و اگر در نظر داشته باشیم که آثار هنری، اسناد رسمی هویت یک ملتند، رها کردن داشته هایی اینچنین ارزشمند -که خود می توانند موضوع تعداد زیادی از آثار هنری فاخر باشند- چندان توجیه پذیر نخواهد بود.
معدود آثاری که تا کنون با محوریت این شخصیت ها خلق شده اگرچه به جای خود و به دلیل حسن انتخاب موضوع، ارزشمندند و در مواردی نیز به لحاظ فنی تحسین برانگیز، اما غالبا سیاقی یکسان دارند و جز در یکی دو نمونه، خلاقیتی ویژه در آن¬ها یافت نمی¬شود. پرداختی مستقیم به سوژه و چهره پردازی را می¬توان ویژگی عام این آثار دانست. اگرچه تلفیق فضاها و خیال انگیز کردن آن در آثار مربوط به شهید صدوقی و شهید دستغیب گام هایی موفق در جهت رهایی از عینیات و ورود به معانی نهفته در موضوع به شمار می روند؛ اما تلاش هایی بیشتر در زمینۀ پرداختن به شخصیت و تفکرات و جایگاه معنوی این بزرگان و گذر از کالبد جسمانی ایشان می تواند به خلق آثاری عمیق تر و تاثیرگذار تر منجر شود. به کار گیری زبانی انتزاعی تر و بهره گیری از نماد و نشانه ها در بیان مفاهیم عمیق معنوی از جمله راهکارهای پیش روست. در مجموع به نظر می رسد موضوع، نگاهی دوباره و نو، به ویژه از جانب هنرمندان جوان¬تر را، می طلبد.
مرسی از متن خوب و قابل تأملتون