"همیشه ابزار و یک گوله خمیر در کیف دارم. در خانه، کافه، کتاب فروشی و اتوبوس و هر جا که وقت داشته باشم کار میکنم، معمولا همزمان که کار میکنم، شخصیتها شکل میگیرند و از قبل به آنها فکر نمیکنم.
به جزییات چهرهی آدمها علاقهمند هستم و فرمهای مختلف صورتها جذبم میکند. در خیابان بیشتر از همه چیز به آدمها دقت میکنم؛ به فرم لباس ها، راه رفتنها و کلا حالات مردم. همیشه در حال عکس گرفتن از آدمها در خیابان هستم. این عکسها به من ایده میدهند. ولی این طور نیست که آدمهای خیابان را ببینم و همانند آن را اجرا کنم. سعی میکنم شخصیتهای مختلفی را خلق کنم، در واقع مجسمههای من وجود خارجی ندارند، فقط نشان دهنده تیپهای شخصیتی هستند که ما روزانه آنها را میبینیم و از کنارشان میگذریم.
بیشتر با گل و خمیر مجسمه کار میکنم ولی کارهای جدید که رنگی هستند، با خمیر بازی معمولی که ویژه کودکان است، میسازم."
این روایت "هانا اصلانی" است از ساخت مجسمههای کوچک و خلاقانهاش. او که تنها ١٨ سال دارد در گیرودار تغییر رشته از رشتهی تجربی است. جسارت این مجسمهساز جوان که در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل استو ساخت مجسمه، بدون آموزش آکادمیک و شرکت در کلاسهای آموزشی این رشته، قابل توجه و البته در خور تحسین است.